عکاسی بهخودیِخود هیچ هویتی ندارد. موقعیتش بهعنوان تکنولوژی با مناسبات قدرتی که آن را به کار میگیرند تغییر میکند. سرشتش بهعنوان یک کردوکار به نهادها و عاملانی وابسته است که آن را تعریف میکنند و به کار میاندازند. کارکردش بهعنوان یک شیوۀ تولید فرهنگی با شرایط مشخصی از هستی پیوند دارد و محصولاتش فقط در چارچوب جریانهای ویژهای که دارند روشن و بامعنایند. تاریخش اصلاً یکپارچگی ندارد. عکاسی بارقهای در میان عرصۀ فضاهای نهادی است. این عرصه است که ما باید آن را بررسی کنیم نه عکاسی بهخودیِخود.